سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گاهِ رهایی

تنها تویی که؛
بی‌بدیل و بی‌دلیل دوستت دارم؛
هر چند هزاران دلیل بی‌بدیل،
فدای یک تار دوست داشتنت...


نوشته شده در پنج شنبه 88/8/28ساعت 12:12 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در جمعه 88/8/8ساعت 8:7 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در دوشنبه 88/7/27ساعت 1:53 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در دوشنبه 88/7/6ساعت 10:43 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

مهمانیِ عجیبی بود؛
عاشق و معشوق نزدیکتر از همیشه به هم...
در آستانه‌ی وصال؛

یعنی می‌توان معشوق را نزد خود نگه داشت؟!
... نه! اشتباه کردم؛
معشوق، میزبانِ مهمانی بود...
که همیشه بوده؛
و همیشه هست...
یعنی می‌توان برای همیشه نزد معشوق ماند؟!

اگر به رنگ معشوق در آیی؛
آری! توانی...


نوشته شده در یکشنبه 88/6/29ساعت 6:18 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

المنار را آتش زدند؛ شعری از قادر طراوت پور در آستانه ی روز قدس...


نوشته شده در پنج شنبه 88/6/26ساعت 2:14 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

امشب می‌خوام توبه کنم از توبه شکستنهای مکررم...
داشتم به خودم می‌گفتم: اگه این یکی رو هم بشکونم، از خجالت سر بلند می‌تونم بکنم؟!

یادم افتاد که گفته: صد بار اگر توبه شکستی باز آی...
گفته: من مشتاقتم... خودم می‌خوام که برگردی...

ولی من هم بد نیست یادم باشه که؛ در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟!!
حالا خدا لطف کرده و در توبه رو هیچ وقت نمی‌بنده، من که نباید روم زیاد بشه...
و از این به بعد موقع توبه، باید برچسب بزنم؛ شکستنی است، با احتیاط برخورد شود؛
حواسم به خدا، خودم، فرصت و سرمایه‌ام باشه... 


نوشته شده در شنبه 88/6/21ساعت 11:44 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

فرق علی که شکافت، فرق زمانه هم شکافت...
فراقش چه سخت بود؛
برای آنهایی که می‌دانستند:  
علی، نماز هم می‌خوانده!!!
یتیمان کوفه آن شب، سر گرسنه بر بالین گذاشتند؛
شبهای گذشته، او مرهم زخم جسم و جانشان بود...
و حال خود...
جانش زخم داشت از دردهای روزگار، اما مسرور بود از وصال.
و اما چه کسی باور می‌کرد؟!
وقتی گفتند شیر، زخم جسمش را مرهم است، یتیمان دوان دوان با کاسه‌های شیر؛ لبریز از عشق، پشت در خانه‌اش صف کشیدند.
چه کسی باور می‌کرد؟!

ریز نوشت:
- !!! تعجب نداشت؛ ولی عده‌ای تعجب کردند...
- تو را داریم، چه کم داریم ... علی!
- علی جان! شیعه‌ی واقعی نیستیم ... درست، ولی محبتت ما را کفایت می‌کنه برای اینکه شیعه‌مون کنه...

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/6/19ساعت 6:46 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

یه حرفایی باید زده بشه، حتی اگه تلخ باشه؛
همین حرفای تلخ، می تونه خیلی شیرین گفته بشه...
و این حرفای « تلخ شیرین » حتما موثر واقع می شه؛
اگه خود طرف، تلخ مزاج نباشه...


نوشته شده در چهارشنبه 88/6/4ساعت 12:43 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

پسورد هم می تونه هنگ کنه و مدتی دردسرساز بشه...
مثل پسورد من!

خودمون هم گاهی هنگ می کنیم و از زندگی می افتیم...
مثل خود من!

این ماه فرصت خوبیه، واسه در اومدن از هنگ...

نکنه آخر این ماه که میشه؛ همه کاری کرده باشیم؛
تموم قسمتهای سریالها رو دیده باشیم...   
وزن زیاد کرده باشیم...  
حتی بی خوابی شب نشینی ها رو تحمل کرده باشیم...  Yawn
و ...

ولی حکایت هنگ همچنان باقی باشه...


نوشته شده در جمعه 88/5/30ساعت 11:16 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >

Design By : Pichak